یه جمعه عالی وگردش تو چالیدره
امروز که از خواب بیدار شده بودم دیدم مامانی جونم بالای سرم داره لبخند میزنه ،منو بوسید وگفت سلام عزیزم ،منم لبخند زدم . بعدش بابایی جونم منو بوسید و قربون صدقه م رفت ، منم سلام کردم و لبخندی زدم ، جاتون خالی صبحانه خوردیم وکلی بازی کردم وعمو پورنگ دیدم و بعدش با بابایی رفتم بیرون . بعد نهار رفتیم چالیدره ، چالیدره یه سد آب هستش تو طرقبه مشهد ،جاتون خالی خیلی خوش گذشت،فقط یه کوچولو هوا سر...
نویسنده :
مامان امیرعلی
22:32